حجت مشن

ایب بلاگ مربوط به تشکل حجت مشن می باشد
  • حجت مشن

    ایب بلاگ مربوط به تشکل حجت مشن می باشد

مشخصات بلاگ

این تشکل سال 1385 تاسیس شد که الحمد لله بتوسط آن دو حوزه علمیه در پاکستان اداره می شود
یکی بنام جامعت الحجت ودیگری برای خواهران که بنام جامعة فاطمة الزهرا س می باشد

این تشکل یک انجمن را بنام alilsamforum.com تاسیس نموده که شبهات اعتقادی ودیگر را پاسخ می دهد
وهمینطور یک سایت بنام www.hujjat14.com هم دارد که بزبان سندهی مقالات علمی را بارگذرای می کند

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۱۵ ق.ظ

سلمان در ماجراى بیعت

سلمان در ماجراى بیعت


سلمان مى‏گوید: البته کار بیعت ابوبکر به پایان رسیده بود، اما همین که شب فرارسید، على، فاطمه را سوار چهارپایى کرد و دست‏ حسن و حسین را نیز در دست ‏خود گرفت و در خانه شرکت کنندگان در «جنگ بدر» و مهاجران و انصار رفت، تا جایى که هیچ خانه‏اى را فروگذار نکرد و حق اولویت امامت‏ خویش را بیان نمود و آنان را به یارى خویش دعوت کرد، اما به غیر از چهل نفر به آن حضرت جواب موافق ‏ندادند!

به خدایى که جان سلمان در اختیار اوست، اگر ولایت على را پذیرفته بودید، نعمتهاى الهى را از بالاى سر و پایین، یعنى آسمان و زمین، برخوردار مى‏گشتید و اگر پرنده‏اى را مى‏خواندید، در آسمان به شما پاسخ مى‏داد، و اگر ماهى‏هاى دریا را دعوت مى‏نمودید، نزد شما مى‏آمدند

آن حضرت با این افراد صحبت کرد و قول مساعد گرفت، که براى صبح فرداى آن ‏شب سرهاى خود را بتراشند و سلاحهاى خویش را بردارند و در حالى که براى بیعت‏ با او به کشته شدن هم حاضرند، حضور به هم رسانند.

اما فرداى آن شب، به غیر از چهار نفر، یعنى من، ابوذر، مقداد، و زبیر بن عوام، کسى‏ به قول خود وفا نکرد و حضور نیافت. ناچار على موضوع رفتن به در خانه همان‏ افراد را سه شب متوالى تکرار کرد، و به غیر از ما چهار نفر کسى یارى و حمایت آن‏ حضرت را نپذیرفت، و على هم چون وضع را اینطور دید، ناچار خانه ‏نشینى و جمع‏آورى قرآن را انتخاب کرد. (1)

 

خطبه تکان دهنده

به روایت امام باقر علیه السلام سه روز پس از دفن پیغمبر صلی الله علیه وآله، در فضاى غمبار مدینه، سلمان خطابه‏اى را اینگونه بیان مى‏دارد:

ایها الناس! سخنان مرا گوش کنید، و سپس پیرامون آن بیندیشید.

آرى، این را بدانید، که به من علم فراوانى عطا شده، و چنانچه همه آنچه را درباره ‏فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏دانم بیان کنم، گروهى از شما مرا مجنون مى‏پندارند، و گروه دیگرى هم مى‏گویند: خدایا! قاتل سلمان را بیامرز!

بارى، آگاه باشید که شما آرزوهایى را در دل مى‏پرورانید، که بلاها و حوادث ‏تلخى در پى خواهد داشت!

این را هم بدانید که، نزد على، علم به مرگها و بلاها موجود است، او به مسایل‏ میراث وصیتها، تفکیک سخن حق از باطل، و اصل و نسب افراد آگاهى دارد، و به ‏روش «هارون بن عمران‏» نسبت ‏به برادر خویش «موسى‏» رفتار مى‏نماید، زیرا رسول خدا به او فرموده است: تو وصى من در اهل بیت من، و خلیفه من بر امت ‏من هستى، و تو نسبت ‏به من، مانند هارون نسبت‏ به موسى مى‏باشى.

اما شما، اى مردم! سنت ‏بنى اسرائیل را پیش گرفتید، و از مجراى حق به خطا رفتید، البته شما حقیقت را مى‏دانید، اما به آن عمل نکردید!  آرى، به خدا سوگند شما چون «بنى اسرائیل‏» حالات گوناگون و رنگارنگى پیداکردید، و مانند دو کفش مقابل هم قرار گرفتید، و چون پَر اطرافِ تیر، پراکنده و آواره‏ گشتید.

ولى این را بدانید، به خدایى که جان سلمان در اختیار اوست، اگر ولایت على را پذیرفته بودید، نعمتهاى الهى را از بالاى سر و پایین، یعنى آسمان و زمین، برخوردار مى‏گشتید و اگر پرنده‏اى را مى‏خواندید، در آسمان به شما پاسخ مى‏داد، و اگر ماهى‏هاى دریا را دعوت مى‏نمودید، نزد شما مى‏آمدند. ..

اما افسوس، که از ولایت على شانه خالى کردید، و به پیروى دیگرى گردن‏ نهادید، و اکنون باید در انتظار بلاها به سر بَرید، و امید به بهبودى را به یأس تبدیل‏گردانید، و ما هم همه شما را رها کردیم، و پیوند برادرى میان ما و شما قطع گردید...

این را بدانید که من نظر خود را بیان کردم، در برابر پیامبر خویش‏ تسلیم هستم، و از مولاى خود و مولاى هر مرد و زن مؤمنى اطاعت مى‏کنم، مولاى ما على، امیرالمؤمنین، سید وصیین، پیشواى روى سفیدان، و امام صادقان و شهیدان وصالحان مى‏باشد.(2)

در روایت دیگرى، ابان بن تغلب، از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

... سپس سلمان خطاب‏ به ابوبکر و حاضران گفت: کردید و نکردید و ندانید، چه کردید.

اى ابوبکر! آیا سند کار خود را به چه چیزى استوار کرده‏اى؟ و اگر چیزى از تو سؤال کنند، که آن را نمى‏دانى از چه کسى مى‏پرسى؟ و دلیل تو براى ‏سبقت گرفتن بر خلافت چیست؟ در حالى که شخص داناتر از تو، و نزدیکتر از تو به‏ رسول خدا و آگاهتر به تاویل قرآن و سنت پیامبر وجود دارد؟ مگر آن شخص را رسول خدا در زمان حیات خویش بر دیگران مقدم و برتر نداشته؟ و به هنگام وفات سفارش او را به شما نکرده است؟ آیا سخن پیغمبر را رها کردید، و وصیت او را فراموش نمودید؟ آیا از وعده‏ها تخلف کردید و پیمانها را شکستید، و پیوندها را گسیختید؟

آیا فراموش کرده‏اید، که دستور پیامبر درباره اطاعت از پرچم «اسامة بن‏زید» را زیر پا گذاشتید، از ترس اینکه مبادا امت‏براى این کار بزرگ بیدار باشد و شما به این مقامى که بدست آورده‏اید، دسترسى پیدا نکنید؟

راستى چگونه جرات کردید، با فرمان پیامبر مخالفت نمایید؟ براى اینکه ‏لذت شیرینى این مقام چند روزه را بچشید؟ اما این را بدانید، که وزر و وبال سختى ‏براى خود فراهم کردید، و با بار گناه سنگینى که با دست ‏خود تهیه کرده‏اید، به داخل ‏قبر وارد خواهید شد. ..(3)

 سخن فارسى‏خود را خطاب به ابوبکر، این طور تکرار کرد: کردى و نکردى و نیکو نکردى و حق‏ امیر ببردى، شما سنت پیامبر را مى‏دانید،اما از آن طرفه رفتید، و نسبت ‏به سنت‏پیامبر خطا کردید و هر کس پیمان شکنى کند، علیه خویش اقدام کرده

پس از سخنرانى عمیق و متین سلمان، ده نفر دیگر سخنرانى کردند و سفارشهاى ‏رسول خدا را درباره حفظ مقام ولایت على علیه السلام و فضایل و مناقب آن حضرت‏ بیان داشتند، و خلیفه هم در برابر آن همه استدلالهاى محکم به ستوه آمد، اما «عمر» بارها به عنوان طرفدارى از خلیفه با ارعاب و زور شمشیر از جا برمى‏خاست تا افراد را ساکت و مجلس را آرام کند، که این کار عملى نمى‏شد، زیرا هیاهوى عجیبى ‏مسجد پیامبر را فرا گرفته بود.

با شنیدن سخنان سلمان، عمر مى‏خواست او را مورد حمله قرار دهد، امّا ‏على علیه السلام که در مسجد حضور داشت او را آرام کرد و سرجاى خود نشانید و فرمود: اگر دستور خدا و عهد بارسول خدا نبود، اى پسر «صهاک حبشى‏» به تو مى‏فهماندم، که یار و یاور کدامیک از ما بیشتر است، و چه کسى پیروز و سر بلند است؟(4)

 

بیعت اجبارى

در همان روزى که بیعت اجبارى‏ على علیه السلام صورت گرفت، سلمان فارسى را با آن کهنسالى و ارادتش به اهل بیت علیهم السلام دستگیر کردند و گفتند: با ابوبکر بیعت کن، او گفت: اى اصحاب محمد! مگر من در زمان رسول خدا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکردم؟ و باز سخن فارسى ‏خود را خطاب به ابوبکر، این طور تکرار کرد:

کردى و نکردى و نیکو نکردى و حق‏ امیر ببردى، شما سنت پیامبر را مى‏دانید، اما از آن طرفه رفتید، و نسبت ‏به سنت ‏پیامبر خطا کردید و هر کس پیمان شکنى کند، علیه خویش اقدام کرده (فتح/10)...

 آنگاه ‏گردن خود را کشید و خم شد، و در حالى که زیر بار بیعت نمى‏رفت، و على علیه السلام هم ‏این وضع را مشاهده مى‏کرد، خطاب به آن حضرت گفت: من مطیع تو هستم و در امور دین، مولاى من تو هستى.

آنگاه على علیه السلام فرمود: سلمان! بیعت کن، این کار نزدیک و ساده‏اى است، پاداش‏ بزرگ فردا از جانب خداست، بعد قرائت کرد: اگر خدا بخواهد، کسانى را یارى ‏مى‏کند، اما برخى را به برخى دیگر امتحان مى‏گرداند.(محمد/4)

بعد سلمان دست چپ خود را جلو برد، و گفت: چون در زمان رسول خدا با دست راست‏ با على بیعت کرده‏ام، با آن دست ‏با دیگرى بیعت نخواهم کرد، اکنون‏ این دست چپ من در اختیار شماست، و خداوند هم این سلطنت را بر شما مبارک ‏نگرداند.(5)

 

پی نوشت:

1) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 107; بحارالانوار، ج 22، ص 329; بهجة الامال، ج 4، ص 166.

2) الاحتجاج للطبرسى، ج 1، ص 152; نفس الرحمن، ص 276; بحارالانوار، ج 29، ص 81 و ج 28، ص 8و9; فتاوى سلمان، ص 706.

3) الاحتجاج، ج 1، ص 100، ناسخ التواریخ، خلفا، ج 1، ص 68.

4) الاحتجاج، ج 1، ص 104; الدرجات الرفیعه، ص 214; ناسخ التواریخ خلفا، ج 1، ص 77.

5) نفس ‏الرحمن، ص 585; الکشکول فیما جرى على آل الرسول، ص 84 و 85.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۲۶
سید احمد علی نقوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی